این 3،2 روز هم درگیر بیمارستان بودم بخاطر مامانم
که یک عمل داشت ! ، حالش خوبِ !
پارسال یه چند ساعتی مونده بود تا سال تحویل ، خونه مامانجانم بود که تِلِ دستیم زنگ خورد ، 021 افتاد ، جواب دادم ، صدا نرفت ، باز گرفت و جواب دادم و صداش هم اومد ، وقتی صداش را شنُفتم ( شنیدم ) جا خوردم ، یکی از عزیزانم که خیلی برام عزیز است بود
! حال و احوال پرسی کریدیم و عید را پیشاپیش تبریک گفتیم ...
توی این 17 سال زندگی این بهترین عیدی بود که گرفته بودم !
تفاوت عید امسال با 16 تا عید دیگه این است که ، امسال خدا یه خواهر
گل بهم داده که همیشه پیشم باشه ، قبلا هم داده بود اما ازم خیلی دور بود !!!
اما این خواهرم خودش گفته همیشه پیشمِ !!!
از خدا میخوام امسال هم همون عیدی پارسال را بگیرم !!!
این آخر سالی هم از خدا اُزر ( عزر - عظر - عضر - اُظر - اُضر !!! ) میخوام و میخوام که ببخشدم برای تمامی اشتباهات و بدی هایی که کردم !
و میخوام به اون که برام عزیز بگه که من را برای اشتباهی که یه مدت پیش کردم ببخشد !!!
دیگه هم از تمامی دوستان عزیزی که به اینجا اومدن و نظر دادن تشکر کنم و ببخشید میگم به اونایی که جوابشون را ندادم !!!
همیشه گفتم بازم میگم ، من این وبلاگ خوب
!!! را اول مدیون داداش مانی عزیزم هستم بعد هم داداش روحا... عزیزم
( مال داداش روحا... است )
این شوخی هایی هم که میکنم برا خندس
و گرنه خدا میدونه که چقدر من مانی را دوست دارم
!!!
توی این 2سال وبلاگ نویسی خیلی ها کمکم کردن که زود رفتن و به همین دلیل اسمشون را فراموش کردم ، اما واقعا از همگی تشکر میکنم ...
در آخر هم از خدای بزرگ

برا همتون سالِ خوبی را امیدوارم و امیدوارم اتفاقاتی مثل (( غزه - فیلم سنتوری - گرونی - زهرا امیر ابراهیمی ( زهره ) )) و ... نداشته باشیم !!!
به امید خوشبختی ...