سلام
خوبید ؟
یه چند روزی است دارم فکر میکنم چی بنویسم ، تا دیشب که ...
قبلش میخواستم بازم از خدا و ... بگم ، اما دیدم خیلی جاها حرفهای اینطوری هست ، گفتم من دیگه بیخیال شم
دیدم عشق را بیخیال شم و بیام سر موضوعی خوب !!!
الان ما نوجوون ها و جوون ها خیلی بدبخت هستیم . ( این پست در مورد پلیس و ... نیست در مورد آیندس !!! )
یه سر برو خانه سالمندان ، چقدر زن و مرد اونجا هستن به جرم تنهایی ؟
خیلی ها هم هستن که از اون زن و مردهای خونه سالمندان بدتر است ، اما بچه هاشون تو خونه ازشون نگه داری میکنن
پیرهای الان ، جوونیشون مثل ما بود ؟ ، اون موقع الان نبوده !
اون موقع مواد غذایی مثل الان نبوده ، همش طبیعی بود
اون موقع میخواستن تا سرِ کوچه برن با ماشین نمیرفتن
اون موقع ...
الان که مواد غدایی همش شیمیایی شده
الان که تا سرِ کوچه را با ماشین میرن
الان که ...
پیرهای حالا که ما با دلا راه رفتنشون یا حرف زدنشون بهشون میخندیم ، سالمتر از ما بودن ، اما ...
دنیاس دیگه ، وفا نداره
پیرهای حالا که قبلا سالم تر از ما زندگی میکردن ، الان وضعشون اینه
ماهایی که معلوم نیست چی میخوریم و چه جوری زندگی میکنیم آیندمون چی میشه ؟
به این فکر کردید ؟
اون موقع ها 10 تا 10 تا بچه داشتن ، حالا یکی و دوتا
حالا اگه پیری مریض بشود یه چندتایی هستن زیرِ بال و پرشون را بگیره
اما آینده پیری مریض بشود کی میخواد زیر بال و پرش را بگیره ؟
الان دارم مامانجانِ خودم را میبینم ، همه بچه هاش دورش میگردن ، قبلا همش دسش به کار بودِ ، ولی حالا ...
من و تویی که معلوم نیست داریم چیکار میکنیم ، چندسال دیگه که زمین گیر شدیم ، چیکار کنیم ؟
خدا میدونه تا اون موقع چندهزارتا دیگه مریضی بیاد ، که ما قربانیشیم
خدا مامان ، بابام را برام در سلامتیِِ کامل حفظ کن !
خدا ...
...یا علی
حرفی بزن ، چیزی بگو()