بهزاد راهنمایی :: سه شنبه 94/12/18 ساعت 11:10 عصر
چهار سال و یک ماه پیش اینجا مطلبی نوشتم و دیگه رفتم که رفتم که رفتماون روزها مینویشتم اینجا، مطمعن بودم چندین نفر حتمن میخونن، اما الان مطمعنم هیچکس نمیخونهچون دیگه هیچکس اینجا نمیادروزگاری بود اینجا برای خودش... برا منروزی یه نوشته، دو روز یه بار نوشته... کامنت و کامنت بازیگشتن و لینک بازی و این چیزااین روزا حاضرم ، یه دست و یه پام بدم ، اما برگردم به چند سال پیش که اینجا تمام دنیام بود لعنت که این دنیا رو از دست دادم
حرفی بزن ، چیزی بگو()
بهزاد راهنمایی :: جمعه 90/11/14 ساعت 6:20 عصر
خارجی... خیابون... شب...بارون... خیابون... من...تجربه ای تازه !دیشب...در اولین بارون زمستانی... البته به طور رسمی !ساعت... مقداری از دو کم !قدم... بارون...تمام !
سیزدهم بهمن ماه نود