با عرض سلام به تمــــامی دوستان
اول از همه شهادت کســـانی که تو اون صانحه هوایی جــان باختن به شما و خانواده هایشان تسلیت عرض میکنم
دوم در گذشت بابک بیـات را به همگی تسلیت عرض میکنم
سوم همه برای بهبود ناصر عبدالهی دعـــا میکنیـم
چهارم بحث امروز
خدا هیچکس را بی کامپیوتر نکــــنه
حالا میگم جـریان از چه قــــراره
روز 5 شنبه زنگ زدم به اونجـایی که کارهای کامپیوتریم را میکنن ( خـدمات کامپیوتری )
گفـــتم یک گرافیک میخوام گفت برای شنبـه میشـه گفـتم باشه
شنبـه ظهر تا از مدرسـه رسیدم کیس کامپیوتر را برداشتم که برم گرافیک را عوض کنـه
کیلید ماشین را گرفـتم تا برم هم کیس را بزارم تو مـاشیـن هم ماشین را بزارم بیرون تا مامانم بیـاد
از شانس بدم یا شایدم شانس خوبـم کیس را گذاشتم روی صندوق عقـب و اومدم در ماشین را باز کنم کیس از روی صندوق افتاد روی زمین ...
دیگـه خیلی اعصابم خورد شد دو سه بار پام را به دیوار زدم و ...
روی زمین افتـاده بود تا مامانم اومد و گذاشت تو ماشـین
رفتیم اونجـا کیس را که دید جا خورد یک متر از جـا پرید
دادم دستش گفت برای عصر آمادس
قاب کیس و گرافیک را عوض کـرده بود . ساعت 9 بود رفتم اونجـا گفت وایسا تا تستش کنـم ...
زدش به بـرق . و دکمه روشن شدن را زد ... از شانس ... روشن نشد
یک مقدار بهش ور رفت بازم نشد زنگ زد به نمیدونم کجـا ... پرسید بعد اومد ور رفت بهش ... بعد باز دکمه را زد و بازم روشن نشـد
بعد گفـت برو فـردا بیا ... رفتیم فـرداش زنگ زدم .. گفـت : ... مین کامپیوتر خراب است و باید فرستاد تهــــران تا 15 روز دیگـه میاد این 15 را که گفت دیگه خیلی بهم ریختم
گفتم به درک بفرستش
آخه من جـونم بستی به کامپیوتر
اومدم خونـه . خیلی بد حـال بودم
مامانم پرسید کیس چی شـد ؟ ... گفتم ... 15 روز دیگـه ... بعد بابام هم که اومد پرسید بازم گفتــم ...
خیلی حـالم بد بود
سر کلاس اصلا حواسم نبود
من که همیشه شب ها ساعت 12 میخوابیدم برای اینکـه کیس نداشتم ساعت 9 یا 10 میخوابیدم
بعد خدا خواست و همه چیـــز دست به دست هم دادند که من باز این مطلب را بنویسم
الان تو خونه نشستم و دارم مینویسم اما کیس خودم نیست کیس ...
حالا در هر صـورت
برای همتون آرزو میکنم خدا هیچ کدومتون را بی کامپیوتر نکـنه چون خیلی سخـته
موفق باشــــید
بابای
حرفی بزن ، چیزی بگو()