بار بگذارد ولي هرگز نکاهد بار مادر
بلکه صدبار دگرهم مي شود سربار مادر
جسم و جانش متصل باشد به جسم و جان فرزند
از جنين تا وقت مردن، وين خود از اسرار مادر
نيمه شب پستان نهادن در دهان شير خواره
با هيالاي خطر آن خفتن بيدار مادر
هر بلايي کان مقدر گشته با طفلان معصوم
پيش از آزار عزيزان مي دهد آزار مادر
طفل را هر لحظه خوفي هست کان تسکين نيابد
جز به زير با ل مهر و نازش و تيمار مادر
بچه هر ناز و گزندش رو به مادر دارد و بس
زانکه ديواري کجا کوته تر از ديوار مادر
هرچه کودک مايه ي رنج و عذابش نيز باشد
باز مادر طفل خود خواند گل بي خار مادر
لقمه اش راه دهان طفل را بهتر شناسد
جوجه ديدي چون بچيند چينه از منقار مادر
وه چه موسيقي است لالاي حزينش با جگر بند
تار زلفش سيم ساز و سينه خود گيتار مادر
خاصه کز بعد تولد خواه زشت و خواه زيبا
نقطه ي مرکز شود با گردش پرگار مادر
وه چه روياهاي شيرين زايد از آينده ي طفل
در دماغي از اميد و آرزو سرشار مادر
قيمت و مقدار فرزندان چو مادر کس نداند
تا بدانيد اي عزيزان قيمت و مقدار مادر
جان فداي طفل سازد،من خود اين با چشم ديدم
گشتن مادر به دور کودک بيمار مادر
بي دريغ و بي ريا از خود گذشتن داند آري
کس نيابي با گذشت مادر و ايثار مادر
دور خود تا کودکان را سالم و سر خوش نبيند
با هزا رش بلبل و گل نشکفد گلزار مادر
او چراغ خانه و کانون گرم خانواده است
کيست کو از خوان نعمت نيست برخوردار مادر
خود به بازار طبيعت کاين همه انواع کالاست