هيچ کالايي ندارد گرمي بازار مادر
آسمان گر مي گشايد چشم رحمت بر زمين ، نيست
جز براي اشک محزون و دل غمخوار مادر
مکتب ا ول که پي ريزي کند اخلاق و آداب
خود در آغوش است و در رفتارو در گفتار مادر
جنت است اجر و جزاي مادران ، اين خود نبي گفت
اجر چندين خدمت بي مزد يا بيگار مادر
آتش افروزان که تسليحات جنگي مي فروشند
غافلند از انفجار آه آتشبار مادر
ناله ي مادر بود انگيزه ي خشم خداوند
گو بترسيد از خداي قادر و قهار مادر
اي که زنگار غمت بزدوده ما در اين همه عمر
باري از آ ئينه ي دل برزد از زنگار مادر
يار ما بعد از خدا مادر، بعد از مادر پدر بود
تا مدد کار پدر بادا خدا و يار مادر
فكر كنم از شهريار باشه ...خيلي قشنگه.