سلام
خدا پاشو بات حرف دارم
خیلی وقت بود یک چندتا چیز تو دلم بود ، این یکیش ، قبلی یکیش ، بعدی هم یکیش و ...
یکی از روزهای زندگیم بود
آره درسته یکی از روزهام
روز جمعه ، جمعه ظهر ساعت 2
سوار ماشین شدم با ... رفتیم بریم 30نما
جایی که خیلی دوست دارم
رفتیم اونجا دیدیم یک صف بستی از این جا تا اونجا رفتیم وایسادیم اما فهمیدیم مال سانس بعد است
اومدیم خونه
باز بعد یک مدت کلنجـار رفتن باز موقعش فراهم شد که بریم
دیگه این دفعه بیلیط هم بهمون رسید
رفتیم تو سالن وایسادیم تا در را باز کنن بریم تو سالن اصلی
خیلی مشتاق بودم سالن اصلی را ببینم آخه 30نما را تازه باسازی کـرده بودن ...
رفتیم جای خودمون نشستیم ، اون جلو ها ، دقیقا چند تا ردیف عقب تر و چندتا صندلی این طرف تر از روزی که رفته بودیم فیلم خوابگاه دختران اما اون موقع باز هم 3 نفر بودیم اما 3 تا پسر 2 تا 13.5 و یک 11 سال ...
باز نشستیم تا تبلیغ ها تموم بشه
فیلم شروع شد
اولش یک دختر با صدایی زیبا صحبت میکند بعد میره روی تیتراژ ابتدایی ...
روی پرده بزرگ سینما داره دختری را نشون میده که باردار است و زندگی خوبی با شوهرش داره تا به سرشون میزنه برن ببینن بچه دختر است یا پسر ؟ ...
مرده و زن دارن میگن وقتی ( زن ) شیمیایی شد یک هفته بعدش خوب شد ...
مرده میخوان بچه را صدق کند اما زن اجازه نمیدهد ...
بچه به دنیا میاد ، بچه ای با معلولیت جسمانی ... بچه ای که ...
مادر و مادربزرگ تمام زندگیشون این بچس ...
مادر جایی کار میکنه که جای بچه های معلول است که پدر و مادرشون ولشون کـردن اما بچه جز اون ها نیست چون توی خونه تنها نباشه با مادر به اینجا میاد ...
بچه های معلول را نشون میده و در عین ناباوری مــردم میخندند ...
وای عجب آهنگ قشنگی ، عجب صداهای قشنگی ، یکی داره مینوشون داد میزنه که صدا نمیاد بلند تر ... یک دفعه صدای ساز بچه آروم میشه ... مادر سر بر میگردونه و میبینه بچه داره گریه میکنه ... تا میاد بپرس چی شده میبینه ماسک که بر روی صورت بچه بوده بر داشته شده و از دهن بچه خون بالا میاد ...
علایم شیمایی مادر برگشته ... داره از پله ها میره بالا بره پیش یک نفر که دارو میفروشه اما به صورت غیر مجاز ... توی پاساژ حالش بد میشه ، دارو ها از دستش میوفته یکیش چرخ میره و دیگری در برخورد با زمین شکسته میشوند ...
در خونه باز میشه ، مادر را نشان میده که صورت ها تاول زدند و بچه سریع بالای سر مادر حاظر میشه ، بچه هم بهتر از مامان نیست ، دارن با هم چونه میزنن که کی یک دارو را استفاده کنه که ...
حالا دیگه آخرش است ، دیگه مادر که سر گروه آواز معلولین است نیست اما بچه است ...
آره متن بالا از فیلمی بود که باید آدم 100000 بار ببینه و خدارا شکر کند که تنش سالم است
آره متن بالا خلاصه فیلم میم مثل مادر است ...
آره توی این فیلم داریم بچه هایی را میبینیم که معلول هستن پدر و مادرشون ولشون کردند اما یکی هم پیدا میشه جلوی بچه ای که معلول است وایسه و بزرگش کنه
اما آخه خدای من اینم شد امتحان انسانها ؟
خدا پاشو بات حرف دارم
خدا برای چی این بچه ها را خلق میکنی ؟
خدا تو که به اندازه کافی برای من وقت نداری اما این یکی رو به عنوان کافرترین بندت بخون
داری میخونی ؟
بچه مظلوم چه گناهی داری ؟ که برای بدی پدر و مادرش باید مجازات بشه تازه با این فجیهی که همه بهش بخندند ؟
خدا بسه دیگه
خدا سعی کن توی کارات یک وقت خالی بزار یک بار دیگه این فیلم را ببین
ببین این بچه ها حقشون است ؟؟؟
حرفی بزن ، چیزی بگو()