سلام ...
40روزی است که آسودهی ، آسوده هستی ...
هم آرامی ، هم بی درد ...
اما ...
اما تویی که این همه هیجان داشتی ، چطور الان توانستهای چهل روز را ساکت ساکت باشی ؟
... اما برای ما ساکت هستی ولی برای خدای آن بالا داری میخوانی و اون هم گوش میدهد یا شایدم بر عکس ...
ولی چه برای خدا بخوانی چه نخوانی ، برای ما همیشه خوانده ای حتی حالا که در سکوتی ...
دیگر ذهنم یاری ام نمیکند ...
با این پست خواستم با یک تیر دو نشان بزنم ( توجه به عکس ! ) ...
عمو خسرو دلمون برات تنگ شده ...
همیشه دوستت داریم ...
پستهای مربوط : همه از وجود توست
حرفی بزن ، چیزی بگو()